Ian کاملاً تمرکز کرده بود. یک کابل ضخیم از فرق سر تراشیدهاش بیرون آمده بود و از زیر آستینش سیمهایی بازو و دستش را احاطه کرده بودند. چهار سال پیش Ian در یک تصادف ماشین از گردن به پایین فلج شده بود و حال در ژوئن بیست و سومین سال زندگیاش در اتاقی شلوغ در مرکز درمانی Wexner دانشگاه ایالت اوهایو، گویی دستش در حال تلاش برای بازگشت مجدد به زندگی بود. ابتدا دستش با لرزش و بهکندی باز شد، طوری که انگار تردید داشت متعلق به کیست. اما زمانی که عضلهی مچش را به کاربرد حرکتی قاطعانه و سریع به سمت بالا کرد و صدای شکستن مفاصلی که سالها استفادهنشده بودند شنیده شد. تمام حاضرین در اتاق با تحیر شروع به تشویق و کف زدن کردند.
تکنولوژی Neurobridge، آنچه این اتفاق را ممکن کرده بود، توانست با موفقیت مغز Ian Burkhart را مجدداً با بدن وی ارتباط دهد و این احتمالاً پیشرفتهترین پیوستگی ماشین و انسان بود که بشر تاکنون به آن دست یافته بود.
در آیندهی بسیار نزدیک با چنین نقاط عطفی بیشتر و بیشتر روبرو خواهیم شد. ما بهآرامی و تقریباً بدون اینکه کسی متوجه شود وارد عصر cyborg یا همان cybernetic organism شدهایم: موجودی زنده که هم طبیعی و هم مصنوعی است.
کاشت حلزونهای گوش و شبکیههای چشمی مصنوعی (که بهطور مستقیم توسط یک مجرای شنوایی-بینایی به مغز متصل هستند) بینایی را به نابینایان و شنوایی را به افراد ناشنوا بازمیگرداند. کاشتهای عمیق مغزی که به "تنظیمکنندههای مغز" (brain pacemaker) مشهور هستند برای کاهش علائم ٣٠٠٠٠ نفر از مبتلایان به پارکینسون در سرتاسر جهان انجام میشوند. بنیاد Wellcome Trust در حال امتحان کردن تراشههای سیلیکونی هستند که مستقیماً روی مغز بیماران آلزایمری قرارگرفته و مغز آنها را تحریک و حوادث خطرناک را به بیمار هشدار میدهند.
اما گروهی از نوآوران یکقدم فراتر نیز رفتهاند، آنها از تعویض اندامها و اعضای مصنوعی رباتیک نه برای بازگرداندن تواناییهای بدن بلکه برای بهبود کارایی آن استفاده میکنند.
بهعنوانمثال Rob Spence فیلمساز کانادایی پسازآن که چشم راست خود را در یک حادثهی تیراندازی از دست داد، آن را با یک دوربین ویدئویی وای فای که هرچه را که میبیند بهصورت بلادرنگ به کامپیوتر وی انتقال میدهد جایگزین کرد.
Patric Lin فیلسوف و نویسندهی حوزهی تکنولوژی چنین نوشته است:
این خط مقدم انقلاب در بالا بردن قابلیتهای انسان است، ما اکنون برای هک کردن بدن انسان بهاندازهی کافی در مورد علوم زیستشناسی، عصبشناسی، محاسبات، رباتیک و مواد میدانیم.
بیوهکرها
در آمریکا یک کامیونیتی وقفشدهی آماتور به نام "biohackers" یا "grinders" سالهاست که بر روی تکنولوژیهای قابل کاشت در بدن فعالیت میکند. Amal Graafstra برنامهنویس ٣٨ ساله و تکنولوژیست ماجراجویی است که از سال ٢٠٠٥ انواع مختلفی از تراشههای احراز هویت توسط امواج رادیویی (RFID ها) را در گوشت نرمی که بین انگشتان اشاره و شصتش وجود دارد وارد کرده است.
تراشهها توسط اسکنرهایی که او روی دربهای خانه و لپتاپش نصبکرده قابلخواندن هستند و او میتواند با حرکت دست خود بدون نیاز داشتن به کلید یا رمز عبور به آنها دسترسی داشته باشد. او تکنولوژی خود را به توسعهدهندگان نرمافزار با تیپهای گیک و هکری میفروشد.
از ابتدای تاریخ بشر درحالتوسعهی ابزار خود است. امروزه نیز رابطهی انسان با تکنولوژی بهصورت نامحدودی در حال گسترش است. عینک گوگل، Samsung Gear Fit و ساعت اپل نمونههایی از توسعهی سریع گجت های پوشیدنی هستند. با این حال Graafstra تحت تاثیر گجت های پوشیدنی قرار نگرفته است. او میگوید:
یک وسیلهی قابل پوشیدن تنها یکچیز اضافی است که در طی روز باید آن را مدیریت کنیم. من فکر نمیکنم مردم در آینده علاقهای به پوشیدن آنها داشته باشند.
او Samsung Gear Fit را وسیلهای بزرگ، سنگین و نهچندان شیک میداند و بهجای آن انتظار یک وسیلهی قابل کاشت در بدن را دارد که میتواند سلامت کلی و وضعیت پزشکی فرد را تحت نظر داشته و اطلاعات را به گوشی هوشمند فرد یا مستقیماً به پزشک او منتقل میکند.
Grafstra بیوهکرها را Cyborg هایی میداند که بجای اینکه منتظر اجازهی مقامات و طی شدن چرخهی توسعه توسط شرکتها باشند خود دستبهکار میشوند و آنچه موردنظرشان است را میسازند. بااینحال او معتقد است که شرکتهایی چون سامسونگ و اپل هم متوجه آنچه بیوهکرها انجام میدهند بوده و در تلاشاند چنین وسیلههایی را بی سروصدا در گوشهای از شرکت خود گسترش دهند. او به آزمایشها موتورولا روی "قرصهای گذرواژه" اشاره میکند که سیگنالهایی را از درون معده به دستگاهها میفرستند. (همین شرکت اختراعی را با عنوان "خالکوبی الکترونیک روی گلو " ثبت کرده که یک میکروفون کوچک روی پوست فرد جاگذاری میکند تا کاربران بتوانند بهوسیلهی دستورات صوتی با دستگاهها ارتباط برقرار کنند.)
بیوهکرها بدون اینکه منتظر اجازه دیگران باشند بدن خود را ارتقا میدهند.
با پیشرفت رباتیک و رابطهای کامپیوتر و مغز و در کنار آنها احتمال اینکه سایبرنتیک پیشرفته ترقی کرده و بهصورت گسترده در دسترس باشد، سؤالات متعددی مطرح میشوند، ازجمله اینکه آیا افرادی که منابع دسترسی به این تکنولوژی رادارند به طبقهی فوقالعادهای از cyborg ها که سلامتتر، باهوشتر و قابل استخدامتر از افرادی خواهند بود که ترقی نیافتهاند؟ آیا ممکن است رژیمهای دیکتاتور یا شرکتهای بیمه اطلاعات را از بخشهای جدیدی که به بدنمان متصل شدهاند بگیرند و از آن به سود خود استفاده کنند؟
ارتش امریکا در حال سرمایهگذاری میلیونی روی پروژههایی است که به سربازان قدرتی فرا انسانی میبخشد، ازجملهی آنها میتوان به پروژهی تولید محافظهای پوشیدنی به سبک "مرد آهنی" و یا Ekso Bionics’ Human Universal Load Carrier) HULC) اشاره کرد. شرکت پروژههای تحقیقاتی نوین دفاعی آمریکا (Darpa) نیز در حال کار کردن بر روی پروژههای مختلفی چون رباتهایی که بهوسیلهی افکار قابلکنترل هستند، "کلاهخودهای افکار" برای ممکن ساختن ارتباط از طریق تلهپاتی و رابطهای مغز و کامپیوتر (BCI ها) برای دادن حواس بیشتر به سربازان مانند بینایی در شب و میدانهای مغناطیسی نشأتگرفته از مینهای زمینی است. این موضوع نشاندهندهی علاقهی کشورهای مختلف برای استفاده از تکنولوژی Cyborg است.
ترا بشریت
Kevin Warwick کسی است که میتواند ادعا کند اولین Cyborg در جهان است. او در دههی ١٩٩٠ تراشههای RFID را در بدن خودکار گذاشت. در سال ٢٠٠٢ او پیشگامانه تحت عمل جراحی قرار گرفت تا آرایهای از الکترودها را به فیبرهای عصبی دستش متصل کنند. این اولین باری بود که سیستم عصبی یک انسان به کامپیوتر متصل شد. "رابط عصبی" Warwick این امکان را به او داد که یک دست رباتیک را با تکان دادن دست خود به حرکت درآورده و یک ویلچیر سفارشیشده را با افکار خود کنترل کند. او همچنین توانست در آزمایشی فراصوت را حس کند، چیزی که ماورای قابلیتهای یک انسان است. او میگوید:
من انسان متولدشدهام، اما معتقدم این چیزی است که ما قدرت تغییر آن را داریم.
طرفداران آیندهی cyborg چون پروفسور Warwick خود را Transhumanist مینامند. ترا بشریت یا همان Transhumanism در تلاش است با کمک تکنولوژی شرایط را طوری بهبود بخشد که انسان باهوشتر، سالمتر بوده و طول عمری بیش ازآنچه تاکنون ممکن بوده است داشته باشد.
Ray Kurzweil فیلسوف و مخترع برجسته، مدیر بخش مهندسی در گوگل و از فعالان تکینگی فناوری است. در مورد تکینگی پیشازاین در وبلاگ زمانا نوشتهایم. نتیجهی چنین سناریویی میتواند بهصورت وحشت برانگیزی از بردهداری مدرن بشریت تا جهان آرمانی بدون جنگ متغیر باشد.
Kurzweil همچنین معتقد است انسان تا مرز ابدیت و بازگشت مجدد به زندگی نیز پیش خواهد رفت و میگوید:
ما از تمامی محدودیتهای بیولوژیک خود فرا خواهیم رفت و این به معنای واقعی انسان بودن است: اینکه بتوانیم آنچه هستیم را گسترش دهیم. من انسان متولدشدهام، اما معتقدم این چیزی است که ما قدرت تغییر آن را داریم.
به عقیدهی Warwick انسان کنونی به لحاظ فیزیکی لایقتر از سایر موجودات نیست اما ازنظر قابلیتهای فکری ما قابلیتهای متمایزی داریم. بااینحال ماشینها بهزودی قدرت تفکری بخواهند داشت که ما در کنار آمدن با آنها دچار مشکل خواهیم شد. تنها راه برای هم گام شدن با آنها این است که خود را ازنظر فیزیکی و ذهنی به سطح بالاتری برسانیم. اگر نمیتوانیم با آنها مقابله کنیم باید با آنها باشیم.
پروفسور James Lovelock دانشمند کهنهکار و کارشناس محیطزیست، بهطور قابلملاحظهای کمتر از Warwick احساس خطر میکند.
هوش مصنوعی هیچگاه قادر به درک کردن و خلق چیزی نخواهد بود، تمام چیزی که خواهد توانست انجام دهد پیروی از دستورات منطقی خواهد بود. شاید در آینده زمانی که سیستمهای محاسباتی مانند مغز ما عمل کنند واقعاً جنگی رخ دهد اما تا چنین اتفاقی فاصلهی زیادی داریم.
شاید بسیاری مخالف باشند ولی IBM، Helvet Pakard و آزمایشگاههای HRL میلیونها دلار از Darpa برای توسعهی آنچه Lovelock از آن میترسد دریافت کردهاند: آنچه بهاصطلاح “cognitive” (ادراکی) یا “neuromorphic” نامیده میشود: سیستمهای محاسباتی که طراحیشدهاند تا همانند مغز یک پستاندار قادر به یادگیری، ارتباط دادن و درک کردن باشند. IBM نخستین نمونهی اولیه چنین چیزی را در سال ٢٠١٢ ارائه کرد.
Neil Harbisson نمونهای از cyborg است که با لهجهی خاص خود و شاخک مانندی که به بدنش متصل است واقعاً شبیه به موجودی از سیارهای دیگر به نظر میرسد. او که کوررنگی دارد توسط همین شاخک مانند میتواند رنگها را بهصورت صوت بشنود. سخنرانی او را در TED میتوانید در اینجا ببینید. دو سال پیش او بنیاد Cyborg را به همراه Moon Ribas رقاص و فعال حوزهی cyborg به راه انداخت. Ribas خود سنسوری در دستش دارد که به هنگام وقوع هر زلزله در هرجایی از جهان تغییر شدتها را بهوسیلهی ویبره حس میکند. Harbisson و Ribas معتقد هستند هرکسی باید حق cyborg شدن را داشته باشد، مانند biohacker ها آنها پیشنهاد میکنند که هر cyborg میتواند بهجای انتخاب محصول کامل شده از روی قفسهها، از تکنولوژی باز منبع برای طراحی وسیلهی پیشرفتی خود استفاده کند.
Chad Bouton مخترع تکنولوژی NeroBridge که در تلاش است Ian Burkhart بار دیگر بتواند دستش را به حرکت درآورد معتقد است رابطهای مغز و کامپیوتر میتوانند روزی از زمینههای درمانی فراتر روند. او میگوید:
با صحبت در مورد نسل جدیدی از اعضای مصنوعی که در حال ورود به آن هستیم، شما مطمئناً میتوانید نوعی از کاشت های مغزی را تصور کنید که حافظهی شمارا تقویت میکنند، یا دسترسی مستقیم به اینترنت فراهم میکنند، شما خواهید توانست در مورد یک جستجو فکر کنید و اطلاعات را مستقیماً روی مغز خود هدایت کنید. دور از ذهن نیست که چندین دهه بعد شاهد چنین چیزی باشیم.
جاسوسی از Cyborg ها
بحث بعدی بر سر مسائل جاسوسی است. آیا شرکتهای بیمه خواهند توانست از اطلاعات بیومتریک ما سوءاستفاده کنند؟ یا ممکن است دولتهای پارانویایی از وسیلهی ترقی دهندهی ما بعنوان ابزاری برای نظارت بر شهروندان استفاده کنند؟ Amal Graafstra مصرانه اظهار دارد که تراشهی کنترل دسترسی او از چنین ریسکی به دور است. چراکه برای خواندن اطلاعات آن باید در فاصلهی کمتر از دو اینچ از آن قرار گرفت.
پروفسور Lovelock که خود یک دستگاه تنظیمکنندهی ضربان قلب که توسط وای فای کنترل میشود در بدن خود دارد چنین نوآوریهایی را همراه با خطر میداند. او خصوصاً نگران اسپمهاست. اگر من یک چشم سایبرنتیک داشته باشم نمیخواهم نیمهشب با یک پیام تبلیغاتی بیدار شوم.
حتی با در نظر گرفتن اینکه تکنولوژی سایبرنتیک را میتوان از چنین خطراتی حفظ کرد، مخالفان ترابشری که گاها “Bioconservatives” نیز نامیده میشوند، معتقدند تکنولوژی تنها باید برای بازگردانی قابلیتهای انسان بهکاربرده شود، نه برای بالا بردن قابلیتهای طبیعی فرد.
جذابیتی که این موضوع دارد راهی است برای متقاعد کردن مردم عادی که آنها نیازمند درمان هستند.
این گفتهی دکتر David Albert Jones مدیر مرکز اخلاق زیستی Anscombe در آکسفورد است. او گرچه مخالف مفهومی که خود "رابط انسان و تکنولوژی" مینامد نیست اما توسعهی آن را تنها برای برطرف کردن نیازهای مردمی که دچار ناتوانیهای جسمی و ذهنی هستند صحیح میداند. بسیاری که متخصصان در پزشکی نیز با او همعقیده هستند.
نفوذ سایبورگها روز به روز در زندگی ما بیشتر و بیشتر میشود. سوال اینجاست که در زمان موعد آیا ما هم میخواهیم یک سایبورگ باشیم؟