در سال ۲۰۰۴ کنتارو تویوما، برنامه‌نویسی از مایکروسافت، از طرف کارفرمایانش مامور شد تا به هند برود و از فناوری روز برای بهبود آموزش‌و پرورش این کشور استفاده کند. قرار بود او مردم را با گجت‌های دیجیتال آشنا کند و شکل زندگی اجتماعی‌شان را عوض نماید. تویوما در این زمینه به موفقیت‌هایی هم دست یافت. مثلا دستگاهی را اختراع کرد که به دانش‌آموزان اجازه می‌داد در یک زمان واحد به یک کامپیوتر دسترسی داشته باشند. زیرا تعداد کامپیوترهای کمی در کلاس‌های درس مدارس هند وجود داشت. اما او خیلی زود متوجه شد که تکنولوژی برخلاف چیزی که در سیلیکون‌ولی انتظار آن وجود دارد، درمان جادویی برای تمام مشکلات نیست.

در کتاب جدید او، با نام Geek Heresy، نوشته شده است:

انجام دادنش سخت است. من یک دانشمند کامپیوتر، یک کارمند مایکروسافت و رئیس گروهی بودم که در پی یافتن راه‌حل‌های دیجیتالی برای پیشرفت کشورهای در حال توسعه بود. من چیزی جز پیروزی نوآوری نمی‌خواستم. اما مثل اینکه دقیقا زمانی که احساس می‌شود کمبود فناوری باعث ایجاد مشکل شده است، نمی‌توان کاری انجام دهد. 

همین منوال در آمریکا نیز برقرار بود. او فکر می‌کند در آمریکا نیز تکنولوژی نمی‌تواند تمامی مشکلات را حل نماید. او در کلاسی تدریس می‌کند که تمامی شاگردانش لپ‌تاپ شخصی دارند. والدین این کودکان احساس می‌کنند اگر فرزندان‌شان روش استفاده از ابزارهای دیجیتال را ندانند، از جامعه عقب می‌مانند.

تویوما پس از بازگشت از سفر، درباره‌ی تاثیری که تکنولوژی بر روی آموزش‌وپرورش دارد، بیشتر تامل می‌کند. او در کلاسی که تمامی شاگردانش لپ‌تاپ داشتند شروع به تدریس مفاهیم کامپیوتر نمود. او با والدینی صحبت کرد که احساس می‌کردند اگر فرزندان‌شان روش استفاده از ابزارهای دیجیتال را یاد نگیرند، از جامعه عقب می‌مانند. او مدیران اجرایی، سازمان‌های غیر دولتی و سیاستمدارانی را می‌بیند که سعی می‌کنند با مشکلات اجتماعی ناشی از پیشرفت تکنولوژی مقابله کنند.

در سال ۲۰۱۰ تویوما مایکروسافت را به قصد انجام یک پروژه‌ی تحقیقاتی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا ترک کرد و روی پایان‌نامه‌ای کار کرد که در نهایت Geek Heresy نام گرفت. اعتقادات او در واقع برخلاف مفروضات مدرنی است که درباره‌ی مزایای اجتماعی تکنولوژی وجود دارد.

لپ‌تاپ‌های‌مان، گوشی‌های هوشمند و تبلت‌ها همگی ابزارهای دیجیتالی هستند که ما داریم ولی با هیچ کدام از آن‌ها قادر به حل کردن مسائلی که  نظام سرمایه‌داری و یا لیبرال دموکراسی بوجود می‌آورد نیستیم. با این حال تکنولوژی را راه نجات نهایی بشر می‌نامیم.

تویوما که در حال حاضر استاد دانشگاه میشیگان است، از خانه‌ی خود با من تماس گرفته تا در مورد این کتاب با من صحبت کند. مصاحبه‌ی او را در ادامه می‌خوانید.

آیا در ابتدا سعی می‌کردید تا سرخوردگی تکنولوژیک را از میان ببرید؟

این یک فرآیند تدریجی است. من در هند بودم. می‌توان گفت حداقل روی ۵۰ پروژه‌ی تحقیقاتی متفاوت کار می‌کردم که هدف آن‌ها، از بین بردن فقر با استفاده از تکنولوژی در آموزش‌وپرورش، بهداشت و درمان، دولت و کشاورزی بود.

تکنولوژی در موارد زیادی به مردم کمک کرده است. ما خیلی زود تصمیم گرفتیم تا این پروژه‌ها را در محیط‌های دیگری نیز که عموما شرایط سخت‌تری داشتند، اجرایی کنیم. ما به این نتیجه رسیدیم که هر قدر هم که تکنولوژی مفید باشد، عوامل دیگری وجود دارند که تاثیر مثبت آن را از میان می‌برند.

وقتی روی این مسئله جدی شدم، فهمیدم که کمبود توانایی انسانی، کمبود ظرفیت سازمانی و اختلال در روند کار باعث این موضوع شده است. من یک محقق هستم و می‌خواهم تا رابطه‌ی موجود در این موضوع را بیابم. تنها نتیجه‌ای که به آن دست یافتم این است که تکنولوژی در اولویت دوم قرار  دارد و این مردم و سازمان‌ها هستند که مهم‌اند.

قبول کردن این واقعیت سخت بود؟

من در محیطی بزرگ شده‌ام که در آن تکنولوژی و علم بزرگترین راه برای رسیدن به تمدن هستند ولی به این نتیجه رسیدم که شروع کار با این فرضیه کاملا اشتباه است زیرا حواس ما را از راه‌حل‌های دیگری که ممکن است بیشتر به دردمان بخورد، پرت می‌کند.

من این حرف را از مردم شنیده‌ام که می‌گویند: شما می‌گویید که تکنولوژی مشکلات اجتماعی را برطرف نمی‌کند، پس چه چیزی این مشکل را رفع می‌کند؟ من نمی‌گویم که فناوری راه‌حل‌های دیگر را بی‌تاثیر می‌کند بلکه می‌گویم اگر فقط تکنولوژی را جواب این مشکل بدانیم به راه‌حل‌های دیگر فکر نخواهیم کرد.

عکس‌العمل همکاران قدیمی‌تان در مایکروسافت بعد از انتشار این کتاب چگونه بود؟

افرادی که قبل از سفرم به هند با من هم‌عقیده بودند، نظرات متفاوتی درباره‌ی این کتاب داشتند. برخی عصبانی شدند و برخی هم خیلی راحت آن را پذیرفتند. فکر می‌کنم حالا افراد کمی وجود دارند که برخلاف نظر من را دارند.

نمی‌ترسید از اینکه طرد شوید؟

شاید افراد زیادی از این فکر من پشتیبانی نکنند اما من به جاهای زیادی رفته‌ام که فکر می‌کردند تکنولوژی جهان را از نابودی نجات خواهد داد. برای این افراد پذیرش سخنان من سخت بود اما حداقل به آن  گوش می‌دادند. امروزه صنعت فناوری در گفتن واقعیت‌ها بسیار بهتر شده است. حتی اگر سازمان‌ها به صراحت نگویند ولی می‌دانند که علاوه بر کمبود تکنولوژی مشکلات بسیار دیگری هم وجود دارد. سازمان‌هایی مثل بانک جهانی، تمرکز خود را بیشتر روی توسعه‌ی بین‌المللی قرار داده‌اند. زمانی که به پروژه‌های آن‌ها نگاه می‌کنید متوجه تکنولوژیکی بودن آن خواهید شد.

با این وجود معتقدند که حدود ۱۰ درصد از مشکلات آن‌ها تکنولوژیکی است و ۹۰ درصد بقیه به نیروی انسانی مربوط می‌شود.

آیا این موضوع برای مادران و پدران آمریکایی نیز مهم است؟

مسلما. من در آمریکا متوجه شده‌ام که مادران و پدرانی که وضعیت تحصیلی و مالی بهتری دارند، سعی می‌کنند تکنولوژی را دور از دسترس فرزندان خود نگه دارند. در سیلیکون‌ولی مدرسه‌های Waldorf وجود دارند که البته گران‌قیمت هستند و اغلب فرزندان مدیران شرکت‌های تکنولوژی، در آن‌ها شرکت می‌کنند. در این مدارس کودکان تا سن ۱۳ سالگی اجازه ندارند از تجهیزات الکترونیکی استفاده کنند.

اما آیا نتیجه‌گیری شما برای کشورهای توسعه‌یافته نیز صحت دارد؟

خانواده‌های کم سوادتر فکر می‌کنند هرچقدر فرزندشان با ابزار دیجیتالی بیشتر در ارتباط باشد، احتمال اینکه در آینده شغل تکنولوژیکی داشته باشند زیاد است. ولی اینگونه نیست. مثل این است که چون شما زیاد ماشین می‌رانید می‌توانید به عنوان یک مهندس در کارخانه‌ی تولید خودرو کار کنید.

شما نوشته‌اید: میان یادگرفتن نحوه‌ی استفاده از ابزارهای دیجیتال و یادگیری مهارت‌های لازم برای عصر ارتباطات تفاوت زیادی وجود دارد. آیا معتقدید باید در مدرسه کمتر روی یاد دادن نحوه‌ی استفاده از کامپیوتر تمرکز شود؟

نکته‌ی خنده‌دار اینجاست که هرچقدر تکنولوژی بیشتر پیشرفت می‌کند اهمیت یاد دادن آن کمتر می‌شود چون یاد گرفتن آن آسان‌تر است. آنچه که در مواجهه با تکنولوژی یاد داده نمی‌شود، چیزهایی مثل ریاضیات است برای اینکه به یک مهندس خوب تبدیل شوید یا نوشتن و مهارت‌های ارتباطی برای اینکه یه یک روزنامه‌نگار خوب تبدیل شوید. این‌ها ابزارهایی نیستند که ما را تعریف می‌کنند بلکه دانش‌های اساسی هستند. به دلایلی ما به فناوری‌های بصری به گونه‌ای متفاوت از سایر فناوری‌ها می‌نگریم. قرار دادن یک کودک در مقابل کامپیوتر به امید اینکه کارهای بزرگی انجام خواهد داد اشتباه بزرگی است. چون به جای حل کردن مسائل ریاضی انگری بیردز بازی خواهد کرد.

شما درس کامپیوتر را به کودکان ۸ تا  ۱۰ ساله‌ای درس دادید که لپ‌تاپ شخصی داشتند. در این کلاس‌ها چه اتفاقی می‌افتاد؟

سخت‌ترین کلاسی که من در آن درس داده‌ام، همین بوده است. من تعجب می‌کردم که آن‌ها چگونه به این زودی بازی‌ها را پیدا می‌کنند. من تمام بازی را پاک می‌کردم ولی به زودی همه‌ی ان‌ها بازمی‌گشتند!

جدای از آموزش‌و پرورش، تکنولوژی در چه زمینه‌های دیگری چاره‌ی کار نیست؟

بزرگترین اشتباهی که مردم در این‌باره مرتکب می‌شوند این است که سیلیکون‌ولی را با یک مجموعه‌ی پر از موفقیت اشتباه می‌گیرند. چیزی که باعث می‌شود سیلیکون‌ولی موفق باشد استفاده‌ی ان از تکنولوژی‌های روز دنیا نیست بلکه وجود کارکنان با استعداد و کارآفرین آن است که این مجموعه را سیلیکون‌ولی کرده است. همین هم باعث شده تا محصولاتی تولید کنند که جهانیان می‌خواهند.

آیا توانسته‌اید روی ذهن بقیه تاثیر بگذارید؟

کمی مشکل بوده است. اغلب وقتی در مورد این موضوع با مردم صحبت می‌کنم، متقاعد می‌شوند. اما به من می‌گویند که مدیران بالادست‌شان به این موضوع اهمیتی نمی‌دهند. به نظر می‌رسد طول می‌کشد تا مردم این واقعیت را قبول کنند. به هر حال سخت است افرادی که به نجات دهنده بودن تکنولوژی ایمان دارند، به موارد دیگری هم بیاندیشند.