بیش از ۲۵ سال از اختراع وب جهانی می‌گذرد و طبق آخرین آمار، ۳ میلیارد نفر در جهان متصل به آن هستند. این انقلاب بزرگ در تکنولوژی چه تاثیری بر روی سبک زندگی، روابط اجتماعی و اخلاقیات ما گذاشته است؟

گاردین در پروژه‌ی ۷ گناه دیجیتال با یک محتوای تعاملی فوق العاده، تاثیر تکنولوژی در زندگی انسان امروز را بررسی می‌کند.

۷ گناه دیجیتال

 

۱. تکبر

Ravi: من به توییتر برای ارضای حس اعتبار، نیاز دارم

من در سال ۲۰۱۰ به عضویت توییتر در آمدم و در حال حاضر ۸ حساب کاربری دارم که در بیشترشان محتوای هزل توییت می‌کنم. حساب کاربری اصلی من نزدیک به ۴۰ هزار دنبال کننده دارد ولی روی هم رفته بیشتر از ۱۰۰ هزار دنبال کننده دارم. یکی از آخرین توییت‌های من بیشتر از ۷هزار بار ریتوییت شد و مورد علاقه ۱۰ هزار نفر قرار گرفت. توییت‌های من در اغلب اوقات از طرف رسانه‌های مختلف بعنوان توییت هفته انتخاب می‌شوند و در رادیو و تلویزیون بازخوانی می‌شوند. هشتگ‌هایی که من شروعشان کرده ام، جهانی شده‌اند و شخص من را می‌توان بعنوان یکی از تاثیرگذارترین افراد انگلستان دانست. 

توییتر مکانی جدا از زندگی واقعی برای من است. فضایی که کسی نمی تواند من را قضاوت کند و من مجبور به ویرایش شخصیتم نیستم. کاری که در زندگی واقعی انجام می‌دهم چندان خلاقانه نیست و از همین سو خرده ریزه هایی که در ذهنم می‌پلکند را در توییتر منتشر می‌کنم. 

شایسته سالاری توییتر دو شکل دارد، یا چهره‌های مشهوری مانند جاستین بیبر هستند که حتی مسخره‌ترین توییت‌هایشان هم در کمتر از نیم ساعت چندده هزار بار ریتوییت می‌شود و دسته دوم انسان های معمولی که محتوای بامزه و یا مفید منتشر می‌کنند و افراد زیادی دنبالشان می‌کنند. من به توییتر نیاز دارم، تا حس کنم که انسان معتبری هستم. 

همه چیز به معنی فرار کردن است. فرار از واقعیت‌های زندگی واقعی و غوطه ور شدن در فضایی به مراتب بی‌ربط.

من دقیقا زمانی وارد فضای توییتر شدم که احساس می‌کردم زندگی‌ام دچار دور باطل شده است، زمانی که به سطح بالایی از نارضایتی در خود رسیده بودم. هیچکسی در دنیای واقعی از هویت من در توییتر مطلع نیست. من وجود خارجی ندارم و بزرگترین فاجعه زندگی‌ام این است که روزی هویتم فاش شود. 


من افتخار می‌کنم به اینکه خودم نیستم

 

۲. حسادت

Erica: چهره‌ی من در فیس‌بوک همیشه خندان است

من بعد از اینکه لیسانس خود را در رشته‌ی خبرنگاری گرفتم، دچار مشکل یافتن شغل مناسب شدم. بعد از سه هفته‌ی تمام بیکاری، دچار واهمه این شدم که نکند برای همیشه بیکار بمانم و از همین رو با  یک آژانس مسافرتی که به دنبال یک نویسنده بود، تماس گرفتم. آن‌ها از من خواستند که به تایلند بروم و  به مدت ۶ هفته به شکلی آزمایشی با آنها همکاری کنم. آن‌ها تمامی هزینه‌های من را پرداخت می‌کردند، به من ویلای خوبی داده بودند، دفتر در شرایطی فوق العاده بود و احساس خوبی در آن جریان داشت و من توییت های مثبت ارسال می‌کردم و تصاویر فوق العاده زیبا از سواحل تایلند را در صفحه‌ی فیس‌بوکم قرار می‌دادم و همه دوستان و خانواده‌ام تصور می‌کردند که من در شغل رویایی خود غرق لذت شده‌ام. 

من به هیچ وجه نمی خواستم راجع به این حقیقت بنویسم که هنوز هم یک بازنده هستم. 

برای دلایل خیلی ساده، من به سرعت متوجه شده بودم که این شغل به درد من نمی‌خورد، از همان ابتدای کار احساس بدبختی می‌کردم. پشه‌ها امانم نمی‌دانند و بیماری‌های مختلف همه جا وجود داشت. ولی من راجع به هیچ یک از این‌ها ننوشتم. در عوض حقوق چندماهه ام را هم گرفتم و به یک سفر در ویتنام رفتم و عکس های بیشتری از مناظر زیبای آن‌جا منتشر کنم تا ثابت کنم که در شرایط ایده‌آلی قرار گرفته‌ام. لحظه به لحظه خودم را با دوستانم و کسانی که در ذهنم رقیب بودند، مقایسه می‌کردم و دوست نداشتم اعتراف کنم که یک بازنده هستم. من تحمل موفقیت دوستانم را نداشتم و می‌خواستم به همه ثابت کنم که خود نیز انسان موفق و شادی هستم.


بازخوردهایی از خود

 

۳. خشم

Oliver: من به شکلی مرتب بر روی لینک‌هایی کلیک می‌کنم که می‌دانم خواندشان خشمگینم خواهند کرد

برای انسان‌های پر سروصدای خشمگین که همیشه به دنبال دعوا هستند، وب مدرن مانند یک بهشت است. آن‌ها گزینه‌های بسیاری را در پیش رویشان دارند. هرچند من انسان خشمگینی نیستم ولی به نوع خاصی از تفکر خشونت آمیز آنلاین مبتلا هستم، نوعی از خشونت که بی سروصدا و شخصی است و هیچ اثری از خود به جای نمی‌گذارد. من یک دنبال‌کننده‌ی نفرت هستم. من همواره بر روی لینک‌هایی کلیک می‌کنم که می‌دانم که خشونت و نفرت من را جریحه دار خواهند کرد. 

من مبتلا به نوع خاصی از خشونت آن‌لاین هستم.

به خاطر دلایلی که قادر به درکشان نیستم، از این کار لذت می‌برم. شاید دلیل واقعی و روانشناسانه‌ی آن لذت از بدبختی دیگران است. خشونت و تنفر لذت بخش است و از همه مهمتر اینکه اعتیاد آور است. 

بدتر از همه اینکه اقتصاد وب ترویج دهنده‌ی خشونت است. برای یک بازاریاب مهم نیست که شما از روی عشق و محبت کلیک کنید و یا از روی خشونت و نفرت. مهم فقط این است که کلیک کنید و ۱ نفر به بازدید او اضافه کنید. 


sarah: من تمام تلاشم را برای تخریب یک نفر در ask.fm کردم

گریس یکی از همکلاسی‌های من بود که در دنیایی تاریک به سر می‌برد. او در تمامی شبکه های اجتماعی مخصوصا توییتر، تامبلر و اینستاگرام فعال بود و تصاویری از صدماتی که بر بدن خود وارد کرده بود را با افکت‌های تصویری که آن‌ها را شبیه کارهای هنری می‌کردند، به اشتراک می‌گذاشت. او همچنین یک حساب کاربری بر روی Ask.fm داشت و از طریق آن به سوالات بقیه پاسخ می‌داد. 

من همیشه حس می‌کردم این فعالیت‌های او برای جلب توجه بقیه است. من از این کارهای او خسته شده بودم و می‌خواستم به هر نحوی شده، نفرتم را به کارهایش ابراز کنم. همین باعث شد که یک شب، سوالی برای او فرستادم و نوشتم:‌ آیا خانواده‌ات به تو افتخار می‌کنند!؟ من فکر می‌کنم که تو باعث خجالت همه هستی. 

همین موضوع درگیری شدید لفظی بین ما ایجاد کرد و با هر بار جواب دادن او من تحریک به ابراز تنفر بیشتر می‌شدم. 

من نمی‌دانم که چرا این‌ کار را کردم، فقط می دانم که کار ظالمانه‌ای بود.  


من نمی‌توانم تو را نابود کنم و این اشکالی ندارد

۴. شکم پرستی

Marina: از اینکه نتوانم در اینستاگرام لایک جمع کنم، آزرده می‌شوم

در زمان‌هایی قبل از شکل‌گیری شبکه‌های اجتماعی (بالاخص اینستاگرام)، ایده اینکه از صبحانه خودمان عکس بگیریم و به کسانی که نمی شناسیمشان نمایش دهیم، کاملا احمقانه به نظر می‌رسید ولی حال به یکی از واقعیت‌های زندگی مدرن ما تبدیل شده است. من از جمله افرادی هستم که همیشه به خاطر اینکه از غذای خود عکس میاندازم، مورد تمسخر بقیه قرار می‌گیرم. 

سوال اینجاست که چه کسی در دنیا علاقه‌مند به دیدن تصاویر ناهار و شام ماست؟! پاسخ این سوال ساده است. بقیه کسانی که از غذای خود عکس‌برداری می‌کنند! یکی از ویژگی‌های اینترنت این است که مهم نیست مشغول چه کاری هستید، بالاخره برای آن، طرفدار پیدا خواهید کرد.  

بارها در مواقعی که غذا می‌بینم به خود می‌گویم که آن گوشی لعنتی را کنار بگذار ولی هیچوقت موفق نمی‌شوم. کار به جایی رسیده است که برخی رستوران‌ها یک سری سه پایه هم در اطراف میزهای غذاخوری خود قرار داده‌اند. 


در عمق سرزمین عجایب

۵. شهوت

Jane: من عضو یکی از سایت‌های ارتباطات نامشروع هستم

من هیچوقت خودم را در چنین ارتباطاتی تصور نمی‌کردم. پدرم سال‌ها پیش بر مادرم خیانت کرد و در آن زمان فکر می‌کردم که بدترین اتفاق ممکن رخ داده است ولی حال اینطور فکر نمی‌کنم. من هفت سال پیش ازدواج کرده‌ام و اکنون از زندگی‌ام به شدت ناراضی هستم و همین علاقه‌ی من را به حضور ناشناس در سایت‌های دوست‌یابی چندبرابر کرده است. 

ناشناس بودن، باعث ایجاد حس امنیت در من می‌شود. 

از لحظه‌ای که پروفایل خود را ایجاد کردم، با دسته‌ی بزرگی از درخواست‌های دوستی مواجه و تحریک به برقراری ارتباط با بیشتر آن‌ها شده‌ام. بسیاری از افرادی که در چنین سایت‌هایی با آن‌ها آشنا شده‌ام، از پایه‌ترین مهرورزی‌های زندگی بی‌بهره و به یک کلام تنها بودند. حضور ناشناس در اینترنت، امکان ورود چنین افرادی را به ارتباطاتی ناسالم، سریع و راحت فراهم کرده است. 


من در رابطه‌ای عاشقانه با توییتر هستم

 

۶. طمع

Pluto: من یک فروشنده قانونی در سایت سیلک‌رود بودم و FBI بیت‌کوین‌هایم را دزدید

سال پیش در روزهای نزدیک به تولدم بود که برای پست محصولاتی که از طریق سایت سیلک‌رود فروخته بودم وارد اداره‌ی پست شدم. سیلک رود سایتی است که در آن عمده محصولاتی که به فروش می‌رسند، غیرقانونی‌اند. من در همان روز به دلیل همکاری با سیلک‌رود، دستگیر شدم. پلیس FBI به محض دستگیری من تمامی ۱۰۰ بیت کوینی ( معادل ۵۰ هزار یورو ) که در حساب داشتم را مصادره کرد.  

بعد از تحقیقات انجام شده، آن‌ها متوجه شدند که محصولات من، کاملا قانونی بوده‌اند ولی من اکنون برای بازگرداندن ۱۰۰ بیت‌کوین خود مجبور به گرفتن وکیل و رفت‌وآمدهای مکرر به دادگاه شده ام. FBI علاقه‌ی حرص زیادی به پول‌های دیجیال داشته و خود را قیّم وب می‌داند.


من بیلبورد عموم مردمم

۷. تنبلی

Oliver: من تمامی کارهای زندگی‌ام را به دستیاران مجازی واگذار کرده‌ام

اوایل امسال بود که تصمیم گرفتم، تا جایی که می‌توانم زندگی‌ام را برون سپاری کنم. تئوری من این بود:‌  در دورانی که زمان اندکی برای انجام فعالیت‌های روزانه وجود دارد، چرا زمان خودم را صرف کارهای مهم‌تر نکنم؟ 

من با چنین تفکری در ذهن و هزینه‌ای نسبتا اندک فردی را بعنوان منشی از یک شرکت هندی استخدام کردم، منشی که می‌توانست تمامی کارهای من را انجام بدهد. 

رویدادهای تقویمم را نظم دهد، تاریخ تولدها را در یادش نگه دارد،  مقاصد خوب تفریحی برای آخر هفته را به من یادآوری کند و حتی اینکه از طرف من برای ۲۶ هزار دنبال کننده‌ام در توییتر، توییت کند!

اخیرا به دنبال شخصی بودم که بتواند با قیمت ۴۵ یورو به خانه من بیاید، برایم شام بپزد، با من شام بخورد و بعد از آن هم ظرف‌ها را شسته و برود! .

من در نهایت منشی هندی خود را اخراج کردم. به این خاطر که از او خواستم از طرف من برای خودش یک گل بخرد ولی او گفت که گل دوست ندارد و کتاب را ترجیح می دهد. 


حلزون‌ها را رها کن