همه‌ی کارها را در زمانا کنار گذاشته بودیم و در حال تماشای رخدادهای ۲۳ تیر ۹۴ بودیم. هیجان من بیشتر از بقیه بود، ضربان قلب داشتم و از نظاره‌ی قدرت دیپلماسی حیرت زده بودم. امید داشتم -اگر همه چیز همانطور که می‌گویند پیش برود- در چند سال آینده وضعیت زندگی‌مان بهتر شود، اینقدر از فشارهای معیشتی آه و ناله نکنیم و مهم‌تر از همه اینکه فرصتی برای مکث، ارتباط و تفکر داشته باشیم. ولی به غیر از این آمال و آرزوها، یک سوال بیشتر از هر چیزی ذهنم را به خود مشغول می‌کرد: آیا آماده‌ی استقبال از ورود بزرگان فناوری به کشورمان هستیم؟

پاسخ به این سوال ساده نیست. هم‌زمان با انتشار خبر توافق، وبلاگ‌های بسیاری راجع به تاثیر باز شدن دروازه‌های فناوری جهان بر روی ایرانیان نوشتند. بسیاری از تاثیرات مثبت آن نوشتند، از افزایش خدمات مستقیم غول‌های فناوری برای مردم، از سرمایه‌گذاری‌های بزرگ در سطح زیرساخت و استارتاپ‌ها، از کشف استعدادهای جوانان ایرانی و ... . ولی یک لحظه صبر کنید. به فرض اینکه همه جهان (خیلی بدون حساب و کتاب و ناگهانی) به سمت ما هجوم آوردند، آیا ما آماده‌ی پذیرش آن‌ها هستیم؟

۱۰ سالی که از پسش برنیامدیم

قبول که تحریم‌ها صنایع تولیدی ما را از نفس انداخته‌بودند و چرخ شرکت‌ها یکی پس از دیگری از چرخیدن می‌ایستاد، ولی در حوزه فناوری این خودمان بودیم که طی سال‌های تحریم بیش‌تر از هر کس دیگری قبر خودمان را کندیم. به غیر از شرکت‌هایی مانند کافه‌بازار، آپارات، پیام‌پرداز (و شرکت‌های مشابه) که با هوشمندی از جای خالی سرویس‌های استاندارد جهانی در کشور استفاده کردند و کپی‌های گاها خوب و در اغلب موارد افتضاح، ارائه کردند؛ هرکاری که کردیم ضربه‌ای چندباره به بدنه نحیف فناوری‌مان بود. 

در طول‌ این سال‌ها، نه تنها با پایین آوردن نامعقول سرعت اینترنت و فیلتر کردن ارتباطات جهانی، خودمان را منزوی کردیم و فرصت‌های بسیاری را سوزاندیم بلکه بودجه‌های تخصیص یافته‌ را نیز نتوانستیم به درستی مدیریت کنیم تا در حداقل‌ترین حالت، نیازهای پایه مردم خودمان را هم که شده پاسخ دهیم.

پول‌های کلان را به بهانه راه‌اندازی ایمیل ملی، موتورجستجوی ملی، سیستم‌عامل ملی، الگوریتم رمزنگاری ملی، گجت‌های ملی! و ... در گلوی این و آن ریختیم و در مقابل درخواست شرکت‌های دانش بنیان حرف از اقتصاد مقاومتی و جهاد زدیم. در نهایت نه توانستیم مانند ترکیه‌ای شویم که مردمانش آزادانه از خدمات گسترده گوگل و مایکروسافت و سیسکو و ... بهره می‌برند و نه توانستیم راه چین و روسیه را در پیش بگیریم که مردمش هرقدر هم که آزادی‌هایشان محدود شده باشد، سرویس‌های بومی به درد بخوری دارند که کارهای روزانه‌شان را راه میاندازد.

با وجود ۱۰ سالی که از دست داده‌ایم، فضا برای سرمایه‌گذاری در بازار ما بسیار زیاد است، چرا که به سادگی می‌توان انحصار سست فعلی آن را شکست و صاحب دار و ندارمان شد. ولی در سوی مقابل این رفتار حرفه‌ای ماست که ثابت می‌کند، آیا آماده‌ی پذیرش جهانیان هستیم یا نه.

بپذیریم که نمی‌دانیم

اینکه بپذیریم: نمی‌دانیم! از بدیهیاتی است که هنوز در پذیرشش مشکل داریم. ما با استانداردهای بسیار پایینی زندگی حرفه‌ای و تخصصی خود را بنا کرده ایم و بیشتر از اینکه به معنای واقعی کلمه حرفه‌ای باشیم، بر روی حرفه‌ای به نظر رسیدن تاکید کرده‌ایم؛ موضوعی که در اولین مواجه غرب با ما، بر ذوق‌شان خواهد زد.

اخلاق حرفه‌ای

رعایت اخلاق حرفه‌ای، اولین انتظاری است که بزرگان اقتصاد فناوری می‌توانند از ما داشته‌ باشند. اینکه پی ببرند سیستم بُرد در مزایده‌ها و مناقصه‌هایمان چگونه است، شوکه‌شان می‌کند. اینکه بفمند، چه ساختاری برای گرفتن بودجه از یک سازمان دولتی وجود دارد، بهت‌شان را چند برابر می‌کند و در نهایت اینکه اگر بدانند بسیاری از آمار و ارقام‌هایی که ارائه می‌دهیم دروغ است و عددسازی و شعارزدگی از اصول کلی کارهایمان است، به کل از ما دلسرد خواهند شد.

فرهنگ کار تیمی

نیاز به افزایش ارتباطات اجتماعی در میان تک تک ما حس می‌شود. نیاز مبرم به فراگیری کارتیمی، خلاقیت جمعی و ارتباطات حرفه‌ای. نه اینکه لزوما در همه جا به غیر از ایران، همه کار تیمی بلدند؛ ولی می‌توان ادعا کرد که یکی از بنیادهای سازمانی موفق فراگیری مهارت‌های اجتماعی است که بسیار در آن‌ها لنگ می‌زنیم.

نیروی کار متخصص

تصویری که از کشورمان ساخته‌ایم، کشوری است با مغزهای متفکر و متخصصین بسیار که در ساختار فعلی کشور مهجور مانده‌اند، حال اینکه مسئله‌ی کمبود متخصصین فناوری اطلاعات کشور بسیار جدی است. در راستای همان مسئله‌ی -حرفه‌ای به نظر رسیدن!- تخصص ما در چند پست وبلاگی، استفاده از کامپوننت‌های آماده و چند هزار دنبال‌کننده توییترمان خلاصه شده است.

ما چیز زیادی به دانش فناوری جهان اضافه نکردیم، تعداد پروژه‌های متن بازی که توسعه داده‌ایم بسیار محدود است و شرکت‌های داخلی‌مان هم از نبود نیروی کار تخصصی نالالند، چه برسد به اینکه گوگل با سودای نیروی کار متخصص در تهران دفتری افتتاح کند.

قوانین فناوری اطلاعات

یکی دیگر از دغدغه‌های شخصی من، عدم وجود قوانین شفاف در بحث تجارت الکترونیک است. هنوز هم بسیاری از دوستانم جرات نمی‌کنند، پی مسائل حقوقی را به تن بمالند و وارد ارتباط با بانک‌ها شوند. حال فرض کنید که آمازون بخواهد در بستر حقوقی فعلی و با همکاری فلان بانک خصوصی خدماتی را ارائه دهد. پیرشان درمی‌آید.

زیرساخت

زیرساخت هم که مشکلی همیشگی بوده و به نظر می‌رسد که هنوز خواهند ماند. با وجود توسعه‌ی پهنای باند کشور، هنوز هم در مقایسه با جهان، هزینه استفاده از اینترنت در ایران بسیار بالاست و امکان ارائه‌ی سرویس‌هایی که نیازمند اینترنت پرسرعت هستند را باید از ذهن دور کرد. علاوه بر پهنای باند اینترنت برای ارائه خدمات آنلاین قدرتمند به ۸۰ میلیون ایرانی به زیرساخت‌های قدرتمند دیگری مانند برق نیز نیازمندیم - که نمی‌دانم برنامه مشخصی برای آن وجود دارد یا نه-

با همه‌ی این‌ها، باید پذیرفت که این مسیر، مسیر ناگریز پیش روی ماست. ما به جای صورت بی حس و حال کیم جونگ اون، لبخند جواد ظریف را انتخاب کرده‌ایم و باید خودمان را به هر قیمتی هم که شده برای جهانی که به سویمان میاید، آماده کنیم.